الحمد لله، لا نعبد و لا نستعین الا ایّاه، والصَلاة والسَلام علی رسول الله و من والاه.
متأسفانه برخی از جوانان که اکثراً دلسوز دین و منادی حاکمیت شریعتاند، علیرغم قلّت معرفت موازین علمی در استنباط احکام از قرآن و سنّت، خود را در مقام مهم «فتوا» و مهمتر از آن قضاوت در مورد «ایمان و آخرت» دیگران نشانده؛ و برخی از داعیان دعوت حق و راهیان راه انبیاء و پرچمداران جهاد و اجتهاد و پیروان برخی از جماعتها و فرقههای مسلکی و مذهبی را به«کفر و ارتداد» متهم نمودهاند. غافل از اینکه هرکس بدون علم(و برخورداری از شرایط لازم) فتوا بدهد، هم خود گمراه میگردد و هم باعث گمراهی دیگران میشود.
با توجه به اینکه حکم«کفر و ارتداد» یک انسان پیامدهای شرعی و عواقب خانوادگی و اجتماعی مهمی را در مورد او در پی دارد، از جمله:
۱- وجوب جدایی با همسر
۲- قطع ولایت بر فرزندان
۳- از دست دادن ولایت و نصرت اهل ایمان
۴- وجوب محاکمه در محکمهی شرعی و اجرای حکم ارتداد
۵- عدم اجرای احکام شرعی میت بر جنازهی مرتد
۶- محرومیت از رحمت خداوند و ابدی بودن در دوزخ.
نیز با توجه به اهمیت و حساسیت حکم به ارتداد و کفر دیگران و اینکه در صورت عدم استحقاق آنان، خود حکم کننده، دچار کفر میشود، لازم دانستم آرای بعضی از ائمهی علم و فضل از جمله:
شیخ الاسلام ابن تیمیة، امام غزالی، شیخ الاسلام عزالدین بن عبدالسلام و امام ابنقیم (رضی الله عنهم) را که فتاوای ایشان مورد اعتماد غالب علما و عامهی مردم مسلمان به ویژه علمای محقق سلفی است، یادآور شویم:
حکم شرعی تکفیر:
ابن تیمیه میگوید: «... به جهنمی بودن فردی معین از اهل قبله به هیچوجه نباید شهادت داده شود؛ زیرا ممکن است به دلیل عدم تحقق شرطی از شروط یا وجود یکی از موانع مشمول آن تهدید و وعید نگردد، همچنین ممکن است حرام بودن آنرا ندانسته باشد؛ یا در آینده از آن توبه کند و شاید به اندازهای حسنات داشته باشد که مانع از آن عقوبت بشود، یا به مصایبی گرفتار شود که آن معصیت او پاک گردد، یا شفاعت شفیعی در موردش پذیرفته شود. » [مجموع الفتاوی: ج۲۸، ص۲۵۰]
«در یک انسان گاهی شعبهای از کفر و شعبهای از ایمان و شعبهای از صدق و شعبهای از نفاق وجود دارد. همچنین گاهی شخصی مسلمان است؛ اما در او کفری- که او را از امّت اسلامی خارج نمیکند- وجود دارد و این رأی اصحابی مانند عبدالله بن عباس(رض) و… است و عامهی علمای سلف همین رأی را دارند؛ و علمای مسلمان در این مورد اتفاق نظر دارند که اسم مسلمانی بر منافقینی که ظاهراً تسلیم مسلمانان شدهاند، جاری میشود و رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- احکام اسلام را در ظاهر بر ایشان جاری میفرمود. » [مجموع الفتاوی: ج۷، ص۳۵۰]
امام ابن تیمیه میگوید: «حکم کفر و ارتداد مسلمانی که گناهی را مرتکب شده و یا دچار خطا و اشتباهی (اجتهادی) در مورد مسایل مورد نزاع و اختلاف میان اهل قبله گردیده، جایز نیست. » [مجموع الفتاوی: ج۵، ص۱۹۹-۲۰۱]
حکم توسل:
ابن تیمیه میگوید: بعضی میگویند: «هرگاه محتاج چیزی بودید اگر فلان شیخ را فرا بخوانید، او به یاری شما خواهد آمد، یا اگر چند گام را به سوی بارگاهش بردارید و او را به فریاد بطلبید، حاجت شما را برآورده میسازد. این عقیده نادرست است و اقدام به آن حرام است. یعنی کسی که چنین میکند، کار حرامی را مرتکب شده است؛ اما مشرک نمیشود. » [مجموع الفتاوی: ج۱۱، ص۱۸]
امام غزالی پس از اظهار نظر در مورد «معتزله و مشبهه» و دیگر فرقههای اهل بدعت در دین و کسانی که در تأویل به خطا رفتهاند، میفرماید که:
«آنان در مقام اجتهاد در دین قرار داشتهاند؛ اما آنچه که ضرورت دارد مورد توجه قرار گیرد- البته تا جایی که راهی و توجیهی برای آن وجود داشته باشد- پرهیز از تکفیر ایشان است؛ زیرا مباح نمودن قتل و مصادرهی اموال اهل نماز و قبله که به صراحت به«لا اله الا الله» اقرار مینمایند، خطاست؛ زیرا رسول خدا-صلی الله علیه وسلم- فرمودهاند:
به من فرمان داده شده با مردم (مشرک عرب) تا زمانی که میگویند: «لا اله الا الله و محمد رسول الله» بجنگم؛ اما هرگاه آن را گفتند: جان و مال ایشان – مگر مستحق آن باشند– در مصونیت قرار میگیرند!» [الاقتصاد فی الاعتقاد: ص۲۲۳-۲۲۴، چاپ دار الکتب بیروت]
(ولاء کفر) مشارکت در حکومتهای ظالم:
در مورد واجب کفایی بودن مقاومت مسلحانه علیه دشمنانی که به سرزمینهای اسلامی تجاوز میکنند و وجوب جهاد سیاسی، اقتصادی، کلامی، قلمی، و تبلیغاتی در برابر ایشان، علمای مسلمان اجماع و اتفاق نظر دارند؛ و هر یک از جماعتهای اسلامی در زمینه و میدانی لازم است با آنان به رویارویی بپردازند.
در برخی از شرایط زمانی و مکانی ممکن است اجتهاد مجتهدان و کارشناسان (متعهد و متخصص) در جهت حفظ مصالح عام اسلام و مسلمانان چنان باشد که جمعی از آنان با اشغالگران بهصورت مقطعی کنار بیایند و به نوعی مبارزهی سیاسی بپردازند و از مصالحهی رسول خدا-صلی الله علیه و سلم- در «صلح حدیبیه» سرمشق بگیرند. به شرطی که عامل و مشوق ایشان برای آغاز و تداوم اشغاگری نباشند و اگر از مبارزان مسلح صادق و مخلص عملاً حمایت نمیکنند علیه آنان هم اقدامی را صورت ندهند.
عزالدین بن عبدالسلام در رابطه با پذیرش مقام در حکومتی کافر و اشغالگر میفرماید:
«اگر کفار بر مملکتی حاکم گردیدند، (برای مثال) مقام قضاوت را به کسی پیشنهاد نمودند که به حقیقت میخواست مصالح عمومی مسلمانان را مراعات نماید، بخاطر «جلب مصلحت و یا دفع مفسدت» قبول آن برای مردم مسلمان، جایز است. » [قواعد الأحکام فی مصالح الأنام: ج۲، ص۵۵، و مجموع الفتاوی: ابن تیمیه ج۳۰، ص۳۵۶ تا ۳۵۹]
از ابنعباس در مورد آیهی: (وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ) [مائده:44]سؤال شد.
او در پاسخ فرمود: «چنین کسی شائبهای از کفر دارد؛ اما مانند کسی نیست که به خداوند و ملائک و کتابها و پیامبران کفر ورزیده باشد.»
ابن تیمیه در مورد این رأی ابن عباس میگوید:
«حکم به غیر ما انزل الله، کفری نیست که انسان را از امت مسلمان خارج گرداند.» عطا نیز میگوید: «کفر و ستم و فسقی است پائینتر از کفر و ستم و فسق اکبر. » [مجموع الفتاوی ابن تیمیة ج۷، ص۶۷–۳۲۶]
همچنین ابن تیمیه میگوید: یکی از اصول مورد قبول اهل سنّت این است که دین و ایمان عبارتند از: «قول و عمل» و ایمان بهوسیلهی اطاعت افزایش و به سبب معصیت کاهش پیدا میکند؛ اما در عین حال به خاطر مطلق معاصی و گناهان کبیره- همچون خوارج و مرجئه- حکم کفر و ارتداد اهل قبله را نباید صادر کرد. » [مجموع الفتاوی:ج۳، ص۱۵۱]
ابنقیم میفرماید: «کفر دو نوع است: کفر اکبر و کفر اصغر. کفر اکبر باعث عذاب ابدی در دوزخ میشود؛ اما صاحب کفر اصغر تنها مشمول تهدید و وعید است نه عذاب ابدی در دوزخ، در مورد کفر اصغر است که رسول خدا میفرماید:
«دو کس از امت من در کفر قرار دارند، یکی طعن و توهینکننده به نسب (و خانوادهی دیگران) و دیگری نوحه و زاری کنندهی (برای مرده).»
ابن تیمیه میگوید: «در دل هر کسی ایمان به پیامبر و آنچه را که از جانب خداوند آورده وجود داشته باشد اگر در مورد بعضی از تأویلات در بدعت بیفتد و به اشتباه برود، چنین شخصی اساساً کافر نیست. خوارج آشکارا از بدترین بدعتگذاران و تکفیرکنندگان و واردشدگان به جنگ با مسلمانان بودند؛ اما هیچیک از اصحاب حکم کفر ایشان را صادر ننمودند. » [مجموع الفتاوی: ابن تیمیه ج۷،ص۲۱۷]
همچنین میگوید:
« اهل سنّت و جماعت در این مورد اتفاق نظر دارند که گناهان صغیره یا کبیره در ذات خود باعث کفر و ارتداد مسلمان نمیشود، زمانی مسلمانی کافر و مرتد میشود که، عقیده و یا حکم شرعی ثابت و مورد اجماع و اتفاقی را عالماً و عامداً انکار کند. این موضوعی است که حتی دو عالم در مورد آن اختلاف نظر ندارند. » [مجموع الفتاوی: ابنتیمیه ج۷،ص۵۰۱]
برای تفصیل و توضیح بیشتر به منابع زیر مراجعه نمایید:
1- امام ابنتیمیه، مجموع الفتاوی.
2- شیخ الاسلام عزالدین بن عبدالسلام، قواعد الأحکام.
3- دکتر یوسف قرضاوی، پدیدهی افراط در تکفیر.
4- دکتر یوسف قرضاوی، بخش پایانی کتاب اولویتهای بیداری اسلامی
نظرات
الضیف
10 مرداد 1392 - 07:24لیس فی الإسلام مایسمی حدالردة کما یقول الأستاذ الشیخ شلتوت: "لوحظ أن کثیراً من العلماء یری أن الحدود لا تثبت بحدیث الآحاد وأن الکفر بنفسه لیس مبیحاً للدم و إنما المبیح للدم هو محاربة المسلمین و العدوان علیهم و محاولة فتنتهم عن دینهم و أن ظواهر القرآن الکریم فی کثیر من الآیات تأبی الإکراه علی الدین"(الاسلام عقیدة وشریعة ص281) و یقول الفقیه الجزیری: "إنَّ المُتَّفَقَ عَلَيهِ مِنَ الحُدُودِ ثَلاثَةٌ: الأوَّلُ: حَدُّ الزِّنا. وإن قَالَ بَعضَهم:إنَّهُ لا رَجمٌ فيه. الثّانِي: حَدُّ القَذفِ. الثّالِثُ: حَدُّ السِّرقَة"(الفقه علی المذاهب الأربعة ج5/العقوبات الشرعیة: ص13) و یقول الامام ابن حزم حول الردة: "إن الناس اختلفوا في حكمه.. طائفة قالت يستتاب أبدا ولا يقتل.. كما قد صح عن عمر"(المحلی/حکم المرتدین ج11) اذن لیس ادنی اجماع بین الفقها حول مایسمی حدالردة و جدیر بالکلام ان مجمع البحوث الازهر ینفی حدالردة و ایضا کثیر من الازهریین: د. علی جمعة، د. احمد الطیب، د. عمارة، د. العوا، د. العلوانی، د. صبحی منصور و.. کلهم ینفون حدالردة المزعوم واما ظاهرة التکفیر عند ابن تیمیة باق. صحیح انه لم یکفر احد من اهل القبلة لاجل الذنب او التأویل ولکن الردة شیء والزندقة شیء آخر. قال المرحوم ابن تیمیة: "ويدل على جواز قتل الزنديق والمنافق من غير استتابة قوله وتعالى: {وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلا تَفْتِنِّي} إلى قوله: {قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا}قال أهل التفسير: {أَوْ بِأَيْدِينَا} بالقتل.. ومما يدل على ذلك أيضا قوله تعالى: {يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ} وقوله سبحانه: {سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ}.. وذلك دليل على أنهم يقتلون إذا ثبت ذلك عليهم بالبينة لوجوه.. ووجه الدليل أن الله أمر رسوله عليه الصلاة والسلام بجهاد المنافقين كما أمره بجهاد الكافرين وأن جهادهم إنما يمكن إذا ظهر منهم من القول أو الفعل ما يوجب العقوبة فإنه ما لم يظهر منه شيء البتة لم يكن لنا سبيل عليه فإذا ظهر منه كلمة الكفر فجهاده القتل وذلك يقتضي أن لا يسقط عنه بتجديد الإسلام له ظاهرا.. ومعلوم أن الكافر إذا أظهر التوبة من الكفر كان تركا له في الظاهر ولا يعلم ما يخالفه. أما المنافق فإذا أظهر الإسلام لم يكن تركا للنفاق لأن ظهور هذه الحال منه"الصارم المسلول صص345 ـ 348، الحرس الوطني السعودي المملكة العربية السعودية ایضا: "ويدل على جواز قتل الزنديق المنافق من غير استتابة ما خرجاه في الصحيحين في قصة حاطب بن أبي بلتعة.."السابق ص350 ایضا: " الْعلمَاء لَهُم قَولَانِ فِي الزنديق إِذا أظهر التَّوْبَة، هَل تقبل تَوْبَته فَلَا يقتل، أم يقتل لِأَنَّهُ لَا يُعلم صدقه، فَإِنَّهُ مازال يظْهر ذَلِك؟ فَأفْتى طَائِفَة بِأَنَّهُ يُسْتَتَاب فَلَا يقتل، وَأفْتى الْأَكْثَرُونَ بِأَنَّهُ يقتل وَإِن أظهر التَّوْبَة، فَإِن كَانَ صَادِقا فِي تَوْبَته نَفعه ذَلِك عِنْد الله وَقتل فِي الدُّنْيَا، وَكَانَ الْحَد تَطْهِيرا لَهُ، كَمَا لَو تَابَ الزَّانِي وَالسَّارِق وَنَحْوهمَا بعد أَن يرفعوا إِلَى الإِمَام، فَإِنَّهُ لابد من إِقَامَة الْحَد عَلَيْهِم، فَإِنَّهُم إِن كَانُوا صَادِقين كَانَ قَتلهمْ كَفَّارَة لَهُم!!، وَمن كَانَ كَاذِبًا فِي التَّوْبَة كَانَ قَتله عُقُوبَة لَهُ!!"جامع الرسائل لابن تیمیة ص190، دار العطاء الرياض ان ابن تیمیة ماخالف قتل الزندیق فی کل مکتوباته ابدا و حتی بتبریر فاسد، افتی بقتل الزندیق مهما تاب. ایضا: " وكل زنديق يُظهِر الإسلام ويُبْطِنُ الكفر فإنه منافق، يُسمَّى منافقًا، ويَدخُل في المنافقين المذكورين في القرآن، ومَن أنكر هذا فإنه يُستَتاب، فإن تاب وإلا قُتِلَ"جامع المسائل4/134، دار عالم الفوائد للنشر والتوزيع و فی نفس الوقت یقول الاصولی الکبیر الشاطبی: " ومنع من قتل أهل النفاق وقال صلی الله علیه وسلم لا يتحدث الناس أن محمدا يقتل أصحابه"(الموافقات فی الاصول الفقه4/62 ـ دارالمعرفة بيروت) و یقول الاستاذ محمد الغزالی: " متى أمر رسول الله بقتل المنافقين؟ ما وقع ذلك منه! بل لقد نهى عنه"السنة النبویة.. ص29، دار الشروق القاهرة لیس مجال لانکار میل ابن تیمیة و اهتمامه الی العنف و سفک الدماء و هذا اظهر من الشمس. ایضا یقول صریحا: "فما أكثر ما يوجد في الرافضة والجهمية ونحوهم زنادقة منافقون وأولئك في الدرك الأسفل من النار. بل أصل هذه البدع من المنافقين الزنادقة ممن يكون أصل زندقته مأخوذاً عن الصابئين والمشركين وأصل هؤلاء هو الإعراض عما جاء به الرسول من الكتاب والحكمة وابتغاء الهدى في غير ذلك ممن كان هذا أصله.. ولهذا أكثر السلف على قتل الداعي إلى البدعة لما يجري على يديه من الفساد في الدين سواء قالوا هو كافر أو ليس بكافر."مجموعة الرسائل والمسائل3/15،16، لجنة التراث العربي اذن فی رأی ابن تیمیة اکثر الرافضة والجهمیة و نحوهم(المعتزلة، کثیر من المفکرین الاسلامی و..) زنادقة منافقون و اولئک فی الدرک الاسفل من النار!!!! یقول القرآن الکریم: الله اعلم بایمانکم و حتی رسول الله علیه الصلاة والسلام: قل ما ادری ما یفعل بی ولابکم/الحجرات9. اما ابن تیمیة یجعل نفسه فوق الرسول و یقسم الجنة والنار فی الدنیا!! ایضا ابن تیمیة یفتی بقتل مسلم الذی یجهر لفظ النیة فی الصلاة: "الْجَهْرُ بِلَفْظِ النِّيَّةِ لَيْسَ مَشْرُوعًا عِنْدَ أَحَدٍ مِنْ عُلَمَاءِ الْمُسْلِمِينَ.. وَمَنْ ادَّعَى أَنَّ ذَلِكَ دِينُ اللَّهِ، وَأَنَّهُ وَاجِبٌ، فَإِنَّهُ يَجِبُ تَعْرِيفُهُ الشَّرِيعَةَ وَاسْتِتَابَتُهُ مِنْ هَذَا الْقَوْلِ، فَإِنْ أَصَرَّ عَلَى ذَلِكَ قُتِلَ"(الفتاوی الکبری لإبن تیمیة/مَسْأَلَةٌ مِنْ يُشَوِّشُ عَلَى الصُّفُوفِ بِالْجَهْرِ بِالنِّيَّةِ: 2/98،99 ـ دارالكتب العلمية بیروت ط1) ابن تیمیة یفتی بقتل مسلم الذی یؤخر الصلاة(الفتاوی الکبری/مَسْأَلَةٌ مِنْ يُؤَخِّرُ صَلَاةَ اللَّيْلِ إلَى النَّهَارِ: 2/9،10) ابن تیمیه یفتی بقتل مسلم الذی یحضر فی المسجد ولکن لایدخل فی صلاة الجماعة(الفتاوی الکبری/مَسْأَلَةٌ جَار لِلْمَسْجِدِ وَلَمْ يَحْضُرْ مَعَ الْجَمَاعَةِ الصَّلَاةَ: 2/279) و بالتأکید هذا الفتوی مخالف مع الاحادیث الصحیحة: "أُقِيمَتْ الصَّلَاةُ وَالنَّبِيُّ يُنَاجِي رَجُلًا فِي جَانِبِ الْمَسْجِدِ فَمَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ حَتَّى نَامَ الْقَوْمُ"(البخاری/کتاب الاذان: بَاب الْإِمَامِ تَعْرِضُ لَهُ الْحَاجَةُ بَعْدَ الْإِقَامَةِ) همچنین در کتاب مسلم/کتاب الحیض376 و.. ابن تیمیه یفتی بقتل مسلم الذی یخالف رأیه فی قصر الصلاة(الفتاوی الکبری/مَسْأَلَةٌ مِنْ يُؤَخِّرُ صَلَاةَ الْفَجْرِ إلَى بَعْدِ طُلُوعِ الشَّمْسِ: 2/26) جدیر بالکلام هو یشترط الاستتابة فی کل الموارد الفوق و اما حول قتل النساء والصبیان و الابریاء المدنیین فی الغارات او التفجیرات، یقول ابن تیمیة بکل وضوح: "نعم المحرم إنما هو قصد قتلهن فأما إذا قصدنا قصد الرجال بالإغارة أو نرمي منجنيق أو فتح شق أو إلقاء نار فتلف بذلك نساء أو صبيان لم نأثم بذلك لحديث الصعب بن جثامة أنه سأل النبي صلى الله عليه وسلم عن أهل الدار من المشركين يبيتون فيصاب الذرية فقال "هم منهم" متفق عليه"/الصارم المسلول ص131 و ایضا: "أَبَاحَ فِي الْجِهَادِ الْوَاجِبِ مَا لَمْ يُبِحْهُ فِي غَيْرِهِ، حَتَّى أَبَاحَ رَمْيَ الْعَدُوِّ بِالْمَنْجَنِيقِ، وَإِنْ أَفْضَى ذَلِكَ إلَى قَتْلِ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ، وَتَعَمُّدُ ذَلِكَ يَحْرُمُ، وَنَظَائِرُ ذَلِكَ كَثِيرَةٌ فِي الشَّرِيعَةِ، وَاَللَّهُ أَعْلَمُ"الفتاوی الکبری3/7 وفی نفس الحال جاء فی القرآن الکریم: "لاتزر وازرة وزر اخری" یعنی لاتزر الابریاء المدنیین وزر المعتدین. و فی اقدم و اوثق مکتوبة الحدیثیة: "أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، أَخْبَرَنَا نَافِعٌ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأَى فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ امْرَأَةً مَقْتُولَةً، فَأَنْكَرَ ذَلِكَ، وَنَهَى عَنْ قَتْلِ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ» . قَالَ مُحَمَّدٌ: وَبِهَذَا نَأْخُذُ[یعنی ابوحنیفة و نفس محمد الشیبانی]، لا يَنْبَغِي أَنْ يُقْتَلَ فِي شَيْءٍ مِنَ الْمَغَازِي امْرَأَةٌ، وَلا شَيْخٌ فَانٍ، إِلا أَنْ تُقَاتِلَ الْمَرْأَةُ فَتُقْتَلَ"الموطأ مالک بروایة الامام الشیبانی 868 یقول المرحوم الشیخ جمال البنا: " لقد جنى ابن تيمية ومن بعده أبو الأعلى المودودي على هؤلاء الشباب وأضلتهم كتاباتهم فترة كبيرة من الزمن"
عبدالحق
10 مرداد 1392 - 04:10چرا نظرم را نشان نمیدهید ایه 94سوره نسا حکم تکفیر را نفی میکند يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّـهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ ۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّـهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا ۚ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴿٩٤﴾ بر طبق این ایه شریفه تکفیر مسلمین جایز نیست وتمام مسلمانها اعم از شیعه واسماعیلی وزیدی وقرانی وصوفی وحنفی وحنبلی وشافعی ومالکی و.........باید همدیگر را مسلمان بدانند
سامان
16 مرداد 1392 - 08:41حکم به ارتداد یک مسپله فقهی در اسلام است همانطور که خدا در قران میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ....(ماپده 54) یعنی:اي مؤمنان ! هركس از شما از آئين خود بازگردد.... یا میفرماید:مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ...(بقره 217) كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد وهمچنین میفرماید: محمّد جز پيغمبري نيست و پيش از او پيغمبراني بوده و رفتهاند ؛ آيا اگر او ( در جنگ اُحُد كشته ميشد ، يا مثل هر انسان ديگري وقتي ) بميرد يا كشته شود ، آيا چرخ ميزنيد و به عقب برميگرديد ( و با مرگ او اسلام را رها ميسازيد و به كفر و بتپرستي بازگشت ميكنيد ) ؟ ! و هركس به عقب بازگردد ( و ايمان را رها كرده و كفر را برگزيند ) هرگز كوچكترين زياني به خدا نميرساند ، ( بلكه به خود ضرر ميزند ) و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد(ال عمران 144) بر هر مسلمانی واجب از به انچه در قران امده ایمان بیاورد خداوند در ایات قران نمونه های از کارهای که سبب ارتداد است را در قران بیان فرموده اند خداوند در ایه 51 سوره ماپده میفرماید:(اي مؤمنان ! يهوديان و مسيحيان را به دوستي نگيريد ( و به طريق اوّلي آنان را به سرپرستي نپذيريد ) . ايشان برخي دوست برخي ديگرند ( و در دشمني با شما يكسان و برابرند ) . هركس از شما با ايشان دوستي ورزد ( و آنان را به سرپرستي بپذيرد ) بيگمان او از زمره ايشان بشمار است) خداوند در این ایه میفرماید:مَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ یعنی هر کس انان را به دوستی بگیرد بیگمان از انان است. از این جهت بر مومنان واجب است به کسی که با کفار مولات دارد بگوییم: فَإِنَّهُ مِنْهُمْ (بیگمان او از انهاست) البته بعد از رفع موانع تکفیر. یا خداوند در ایه 22 مجادله میفرمایند: قومی را نمییابید که به خداوند و روز اخرت ایمان داشته باشند ولی کسانی را که با خدا و رسولش دشمنی میکنند را به دوستی بگیرند(یعنی یا ان قوم به خدا و اخرت ایمان دارند و با کفار مولات ندارند یا با کفار موالات دارند ولی ایمان ندارند) و در زمان خلفا راشدین هم حکم ارتداد بوده چنان که در زمان خلافت حضرت ابوبکر عده ای مرتد شدند و حضرت ابوبکرانان جنگید و در زمان حضرت عمر هم قدامه بن مظعون شراب میخورد و اعتقاد داشت که شراب حلال استو به ایه 92 ماپده استدلال میکرد( لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ...)حضرت عمر بعد از مشورت بر ان جمع شدند که از او درخواست استتابه کنند اگر توبه نکرد کشته شود
امینی لقمان
15 مرداد 1392 - 01:26با تشکر فراوان از ماموستاعزیز سلیمی بزرگوار در بهترین زمان ممکن بهترین نصیحت ممکن را بیان نمودید .متاسفانه اینگونه مطالب بین مردم عوام یا انهایی که دسترسی به اینترنت ندارند پخش نمی شود باید در میان عوام وجوانان بازگو شود من خودم داشتم مثل یکی از اونهایی می شدم که بدون هیچ سندی حکم می دادن اما لطف الله جل جلاله شامل حالم شد ونصیحت های بزرگوارانی همچون شما اویزه گوشم شد وکلا در یک کلمه بگم با وجود اینکه با بزرگان زیادی نشست و برخواست داشته ام اما هنوزم مطمئن نیستم که فکرم و بینشم در مورد دین درست باشد .اب بسیار گلالود شده است انهم به دست انسانها مگر تنها منتظر لطف الله باشیم که هرکس را که او بخواهد هدایت یافته می شود.باسپاس فراوان از محققانی همچون شما عزیز بزرگوار
سامان
21 مرداد 1392 - 07:22دوست عزيز ما در نظر شماره 4 مدعي شده که جنگ حضرت ابوبکر با مرتدين به خاطر زکات نبود. و اين متن دقيقا بااين جملات بارها کپي پيست شده و بهش جواب داده شده. اگه دقت کرده باشيد دوست ما بحشي از کتاب ابن کثير را اورده در بين گفته هايش اين جمله ديده ميشود(بعضي از صحابه از جمله عمر بن خطاب به ابوبکر پيشنهاد کردند که با آنها از در مصالحه دربيايد تا اوضاع مسلمانان بهتر شود لکن ابوبکر نپذيرفت و گفت: «والله حتي اگر پابند شتري را که به رسول الله(ص) مي پرداختند از من دريغ کنند، به همين خاطر با آنها خواهم جنگيد» انگار دوست ما (في قلوبهم مرض) دارد که جمله اي به اين واضحي را نميبينند وخودش را کور ميکند و گفته حضرت ابوبکر را نمي بيند که ميفرمايد(به همين خاطر با آنها خواهم جنگيد) حضرت ابوبکر به خاطر چي؟(اگر پابند شتري را که به رسول الله(ص) مي پرداختند از من دريغ کنند،) دوما اگر هدف جنگ هجوم اهل رده بود ايا شايسته بود که صحابه با حضرت ابوبکر مخالفت کنند؟ در حالي که خداوند ميفرمايند :وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ. ايا صحابه پيامبر, شاگردان نبوت از اين ايه بي خبر بودند که با حضرت ابوبکر مخالفت کردند(به زعم شما) گفته ايد که افعال حضرت ابوبکر ملاک نيست!!! دوست عزيز در اموري که صحابه بر يک نظر واحد جمع شده اند به عنوان دين پذيرفته ميشود چون شاگران پيامبر ير باطل جمع نميشوند ولي در اموري که اختلاف نظر بين صحابه بوده پذيرفته نميشود. براي اتباع از صحابه خدواند در قران ميفرمايند:وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ.....(توبه 100) خداوند اتباع احسن از صحابه را مايه خوشنودي الله ميداند(وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ ) حالا سوال: اگه اتباع از صحابه باطل است چرا مايه خوشنودي خداست؟ پس اتباع از فعل حضرت ابوبکر که تمام صحابه با ايشان موافقت کردند و بلکه در جنگ هم شرکت کردند مايه خوشنودي خداست. گفته ايد بعضي صحابه با حضرت ابوبکر مخالفت بودند. بفرما نشان بده که يک صحابي از رفتن به جنگ با مرتدين به دليل عدم مشروع بودن اين کار سر باز زده باشد. در اين ميان تنها مخالفت حضرت عمر با ايشان مخالفت ميکنند که بعد از اينکه حضرت ابوبکر دلايل را براش ذکر ميکند ميپذيرد و ميفرمايد(دانستم که خداوند سينه ابوبکر را براي حق باز کرده است) ضمنا مرتدين تنها مانعين زکات نبودند بلکه پيروان پيامبران دروغين مانند مسيله کذاب و سجاج هم بودند سوال دوم: هر کس براي داستان مستمسک بدعتي ها(داستان ثعلبه حاطب) يک سند صحيح پيدا کرد 100 هزار جايزه دارد
بدوننام
11 بهمن 1392 - 03:45لطف الهی همیشه همراه تو برادر، بازگشت از چنین خطایی نشانه ی شجاعت توست.